00:00
04:59
آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگیست نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
بیش از این من طاقت هجران ندارم
کِی نَهی بر سرم پای ای پری از وفاداری
اشک من شد تمام بس در غمت کرده ام زاری
گرچه نازِ دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دل من اندازه دارد
آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگیست نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
بیش از این من طاقت هجران ندارم