00:00
21:48
آمد سحری ندا ز میخانه ما
کای رند خراباتی دیوانه ما
برخیز که پر کنی پیمانه می
زان پیش که پر کنند پیمانه ما
♪
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرمک نرمک باد خنک چنگ نواز
کانان که بجایند نپایند بسی
وآنان که شدند کس نمی آید باز
♪
برخیز و مخور غم جهان گذرا
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
♪
جامیست که عقل آفرین میزندش
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین میزندش
♪
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
♪
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
♪
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
یا از پس صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
♪
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
از صحبت خلق بی وفایی مانده است
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
♪
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
از صحبت خلق بی وفایی مانده است
از باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است