00:00
04:17
آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگیست نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
بیش از این من طاقت هجران ندارم
♪
کی نهی بر سرم پای ای پری از وفاداری
شد تمام اشک من بس در غمت کرده ام زاری
نوگلی زیبا بوَد حسن و جوانی
عطر آن گل رحمت است و مهربانی
♪
ناپسندیده بوَد دل شکستن
رشته الفت و یاری گسستن
کی کنی ای پری، ترک ستمگری؟
می فکنی نظری، آخر به چشم ژاله بارم
گرچه ناز دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دل من اندازه دارد
♪
هیچ اگر ترحمی نمی کنی بر حال زارم
جز دمی که بگذرد، که بگذرد از چاره کارم
دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اما
آن زمان که برکشد گیاه غم سر از مزارم